ای دست های عاطفه بار تو تکیه گاه من
درچشم های پاک تو من خیره مانده ام
وز عمق بی کسی با قلب پر نوید
اوازی از امید در پیشگاه چشم تو ای خوب خوانده ام
شاید مرا از دام مصیبت رها کنی
شاید نگاهی از ره لطف و صفا کنی شاید وفا کنی
شاید به من عنایتی بهر خدا کنی
شاید که در تلاطم این عمر پر سکوت ما را صدا کنی
این را بدان که من نام تو رو لحظه به لحظه خود صدا کنم
این رابدان که من با یه اشاره از نو جان را فدا کنم